پنجشنبه مهرورزی 470
کوچه خلوت بود. هوا هنوز روشن نشده بود که صدای لقلق چرخدستی بچهای بیدارم کرد. پسربچهای کوچک با قدی کوتاه، کیسه نانی به دست گرفته بود و به سختی آن را تا خانهشان میکشید. دستهای کوچکش سرخ بود از سرمای صبحگاهی. مادرش میگفت: «اگه دیر بره، نون نمیمونه…»
در همان نگاه اول، مشخص بود که حتی همین نان ساده هم با مشقت فراهم شده بود. نانی که شاید تنها وعده آن روزشان بود…
در مهرآفرین، با کودکانی مواجهایم که این تصویر برایشان یک خاطره روزمره است. کودکانی که از نعمت پدر محروماند، یا در کنار مادری هستند که با هزار رنج، سفرهای ساده را گرم نگه میدارد. مادری که خودش نان نمیخورد، تا بچههایش گرسنه نمانند.
درست است که «بابا نان داد» جملهایست آشنا برای همهمان از دوران دبستان، اما واقعیت زندگی بسیاری از کودکان تحت حمایت مهرآفرین چیز دیگریست.
جایی که خبری از پدر نیست، یا اگر هست، به دلیل اعتیاد، زندان یا بیمسئولیتی، سایهاش هم بر سر کودک نیفتاده…
در این خانوادهها، تأمین نان هم دشوار است؛ چه برسد به گوشت و برنج و خورشت. نان، همان قوت غالب است؛ همان غذای سادهای که نبودنش یعنی گرسنگی واقعی.
اولین پنجشنبه مهرورزی سال ۱۴۰۴
با مهر شما، نان به سفرههای بینان میرسد.
???? در خانه های کودک و نوجوان مهرآفرین ، ۱۸۵ کودک زندگی میکنند؛ کودکانی که بسیاریشان نه پدر دارند، نه مادری که توان نگهداریشان را داشته باشد.
اینجا نان فقط یک وعده غذایی نیست… نان یعنی آرامش، یعنی امنیت، یعنی صدای دلگرمکننده مربیای که میگوید: «بفرمایید بچهها، صبحانه حاضره…»
با شرکت در پویش تأمین نان،
هم نان سفرههای خانوادههای آسیبپذیر را تأمین میکنید
و هم نان کودکان خانههای مهرآفرین را…
ما کنار هم، سالهاست نگذاشتهایم گرسنگی، سهم کودکان باشد.
این پنجشنبه هم، با هم کاری کنیم که سفرهای بینان نماند.