نمیخواهم مادرم شرمنده باشد
تنها کفشش که در همه فصلها میپوشد و در تابستان هم پای آدم توی آن کفش عرق میکند، پاره شده. میگوید پدر ندارم مادرم هم توی گرمای کشنده بوشهر برای دستمزد کم خرما پاک میکند، نمیخواهم به او بگویم که کفش ندارم چون شرمنده میشود.