برای التیام قلب مادری که دخترش دیگر بیدار نشد
حدیث به مادرش گفت: اگر فردا روز خوبی بود، مرا برای دیدن باران، قدم زدن در کوچههای پاییزی و برای کمی زندگی بیدار کن! از گریه کردن و رنج کشیدن خستهام!
فردای آن روز باران نباریده و باد پاییزی نمیوزید؛ هما اما به سراغ حدیث رفت تا بیدارش کند چون مدرسهاش دیر میشد. هر چه او را صدا زد جوابی نشنید، نزدیکتر رفت، پتو را کنار زد و حدیث را تکان داد اما او بیدار نشد. ترس و دلهره ناگهان وجود هما را پر کرد. با شدت بیشتری حدیث را تکان داد، ورقهای خالی قرص را که دید، دست از تلاش کشید و دانست چه بر سرش آمده!
حدیث 14 سال داشت و تنها فرزند سالم هما و همه دلخوشی او بود. دخترک بینوا وضعیت مادر و خانوادهاش که به عجیبترین شکل ممکن! بیچاره و درمانده بودند را تاب نیاورد و خودش را خلاص کرد.
پدر حدیث، شوهر اول هما بود، مرد معتاد و عیاشی که هما عاقبت از او جدا شد. سه سال بعد، نه از سر خوشی که از سر ناچاری و از اینکه نمی توانست خرج دخترش را بدهد، به عقد مرد دیگری درآمد. شوهر دوم هما هم درگیر اعتیاد شد و چند سال بعد او را با سه بچه بیمار و یک خانه بسیار محقر و فرسوده تنها گذاشت و بعد از اوردوز کردن، مُرد.
بچههای هما به بیماری نادر و ژنتیکی «شارکوت ماری توث» که عارضهای عضلانی است کم کم استخوانهای پا را از شکل طبیعی خارج کرده و فرد را فلج میکند دچاراند. خود او نیز بعد از خودکشی دخترش حدیث به افسردگی شدید از نوع «MDD» مبتلا شده.
هما که زنی ساده و کم سواد است، از طریق جمعآوری ضایعات روزگار به دشواری میگذراند. خانه محقر او که به سختی قابل سکونت است، فاقد وسائل لازم برای زندگی است.
او بخاری ، آبگرمکن و اجاق گاز ندارد و سایر وسائل هم عمدا خراب هستند یا بد کار میکنند.
درآمد اندک هما که با جان کندن و گشتن مدام میان ضایعات و زبالهها بدست میآید، کفاف خرید لوازم ضروری زندگی را نمیدهد. او برای خرید لوازم ضروری زندگی به ۳۳ میلیون تومان نیاز دارد.
کمک شما می تواند التیامی باشد بر قلب این مادر رنج دیده.